تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
عشقانه ها و آدرس
ela86.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
یاصاحب الزمان(عج) ای آشنا که بزرگیه نامت راهیچ کس درک نمیکند. امروز جایی خوانده ام ((کاش نامت باران بود،آنوقت تمام مردم دیار من برای آمدنت دعای باران سر میدادند)) سخت دلم شکست،وازخجالت سرخ شدم که چگونه نشسته ایم وفقط میگوییم خداکند که بیایی.فقط همین. درحالی که این ما هستیم که باید تورابیاوریم دریابمان که از عطشت به هرسرابی پناه میبریم...!!!
آدم مذهبي اي نيستم اما از آناني که به هيچ، پايبند نيستند، ميترسم از آناني که خدا را به چالش مي کشند، ميترسم اينها براي هيچ کس و هيچ چيز ارزشي قائل نيستند! فريب ظاهر روشنفکرشان را نخوريد کساني که تنها خود را و عقل خود را قبول دارند شما را در نهايت، هيچ مي پندارند اينان به عشق نيز خيانت ميکنند چرا که خدايي ندارند.... آدم مذهبي اي نيستم اما خدا، همه دارايي من است...
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند؟ جبار در مناقب او گفته: «هل اتی» زورآزمای قلعه خیبر که بند او در یکدگر شکست به بازوی لافتی مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا دیباچة مروت و سلطان معرفت لشکرکش فتوت و سردار اتقیا فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی یا رب، به نسل طاهر اولاد فاطمه یا رب، به خون پاک شهیدان کربلا دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست ای نام اعظمت درِ گنجینة شفا
ابن عباس گويد: على ابن ابيطالب (عليه السلام ) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و چيزى از آن حضرت در خواست كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: يا على به حق آنكه مرا به پيغمبرى فرستاد سوگند كه نزد من هيچ از كم و بيش نيست ولى تو را چيزى مى آموزم كه دوست من جبرئيل براى من آورد و گفت : يا محمد اين هديه اى است از نرد خداى عزوجل كه تو را با آن گرامى داشته و به هيچ كس از پيغمبران پيشين اين هديه را نداده است و آن نوزده جمله است كه هر دلسوخته و هر مصيبت زده و هر اندوهناك و هر غمناك و هر كسى كه در خطر دزد و آتش سوزى باشد آنها را بخواند و هر بنده اى كه از پادشاهى بترسد آن كلمات را بگويد خداوند براى او وسيله رهايى فراهم سازد و آن نوزده جمله است كه چهار جمله آن بر پيشانى اسرافيل نوشته شده و چهار جمله اش بر پيشانى ميكائيل و چهار جمله آن بر گرداگرد عرش و چهار جمله اش بر پيشانى جبرئيل و سه كلمه آن در جائى كه خدا خواسته است نوشته شده است . على (عليه السلام ) عرض كرد: يا رسول الله چگونه آنها را بخوانيم ؟ حضرت فرمود: بگو
يا عماد من لا عماد له و يا كريم العفو و يا حسن البلاء و يا عظيم الرجاء و يا عون الضعفاء و يا منقذ الغرقى و يا منجى الهلكى يا محسن يا مجمل يا منعم يا مفضل انت الذى سجد لك سواد الليل و نورالنهار و ضوء القمر و شعاع الشمس و دوى الماء و خفيف الشجر يا الله يا الله يا الله انت وحدك لا شريك لك
آنگاه مى گويى بارالها! با من چنين و چنان كن كه بطور مسلم از جاى خود بر نخيزى تا اينكه دعاى تو مستجاب شود.
پیروان ما كسانىاند كه در راه ولایت ما بذل و بخشش مىكنند، در راه دوستى ما به یكدیگر محبت مىنمایند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به دیدار هم مىروند. چون خشمگین شوند، ظلم نمىكنند و چون راضى شوند، زیاده روى نمىكنند، براى همسایگانشان مایه بركتاند و نسبت به همنشینان خود در صلح و آرامشاند.
[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:,
] [ ] [ ali ]
محشر پر از هیاهو بود و زن در اضطراب. بی مقدمه فریاد کشید: خدایا! خودت مرا زیبا آفریدی ، خودت مرا آراستی و جلوه دادی، همین ها بود که دام زندگی ام شد...
حرفش تمام نشده بود که مریم را آوردند؛ مریم مقدس. تا نگاهش کرد، از زیبایی اش مبهوت شد و از عفّتش غرق در خجالت. دیگر حرفی برای گفتن نداشت...
دانشمند فاضل و نویسنده اندیشمند، استاد سید عباس نورالدین نقل می کرد: « روزی امام موسی صدر در یک کلیسا (یا دانشگاه) سخنرانی بسیار موثر و جذایی ایراد کرد و همه را مجذوب کرد. اواخر سخنرانی، خانمی جوان و زیبا که از توفیق عالِمی مسلمان بسیار دلخور بود، به دوستانش گفت «من می دانم چطور حالش را بگیرم و ضایعش کنم» و بلا فاصله پس از پایان سخنرانی، در حالی که همه را متوجه خود کرده بود، جلو رفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد.
ایشان دستش را طبق عادت روی سینه گذاشتند، او هم که منتظر همین بود پرسید: «می خواهید نجس نشوید؟» (او به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سوء تفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و…) ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند: «بل لا حافظ علی طهارتک» که بلکه بر عکس، تو آن قدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید.
این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه، نه فقط توطئه او را خنثی کرد، بلکه کار بر عکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمدند و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند.
خدا که فقط متعلقِ به آدمهای خوب نیست، خــدا، خـدای آدمهای خـلافکار هـم هــست و فقط خداست که بین بندگانش فرقی نمیگذارد، فیالواقع خداوند: (end) لطافـــت (end) بخشش (end)بیخیال شدن (end)چشمپوشی و (end) رفاقت است...!
آخــر مــاه شــد و مــاه نیــامد آخر سی سحر نـاله زدیم آه نیــامد آخر بـا کلافی سر بـازار نشستیـم ولی حیف شد یوسفم از چاه نیــامد آخر جان ما از غم دوریش به لب آمده است صـاحب غیبـت جـانکــاه نیــامد آخر شام هجران رخش از سر ما رخت نبست فجــر امیـد سحـرگــاه نیــامد آخر ترسم این است دوباره به تباهی بروم مشعـل و روشـنی راه نیــامد آخر
من اصحاب (راستين ) رسول خدا(ص)راديدم.آنان پيشانى و گونه هاى صورتشان را در پيشگاه خدا برخاك مى ساييدند،با ياد معاد چنان ناآرام بودند كه گويا بر روى آتش ايستاده اند و اگرنام خدا برده ميشد،چنان مى گريستند كه گريبانهاى آنان تر مى شد، ازكيفرى كه ازآن بيم داشتند، وبراى پاداشى كه به آن اميدوار بودند. خطبه97 نهج البلاغه
بگو خدایا ای مالک همه ی موجودات به هر که می خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را می ستانی و هر که را خواهی عزت می بخشی و هرکه را خواهی خوار و بی مقدار می کنی هرخیری در دست توست و یقینا تو به هر کاری توانایی...
در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران غذا فروشی داشت. مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به« مرشد چلویی» روی تابلوی بالای دخل مغازه اش نوشته شده بود:« نسیه و وجه دستی داده می شود، حتی به جنابعالی به قدر قوه» مرحوم مرشد در جلوی آشپزخانه ای که ایستاده بود، گفته بود کسانی که می خواهند غذا بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند چون بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان وصاحبان مغازه های بازار غذا می گرفتند و می بردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرحوم مرشد کودکی که با ظرف غذا در دست، نزد او می آمد قدر پلوی زعفرانی روی بادیه او می ریخت و ظرف را کامل می کرد و بعد تکه کباب یا لقمه گوشت یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت. و همین طور فقیران و مسکینان صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می شد و به اول سالن مغازه ختم می گشت. افراد فقیری که معمولاً عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود غذای رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.
این شعر از آن مرحوم است:
کو آن کسی که کار برای خدا کند؟ بر جای بیوفایی مردم وفا کند
هرچند خلق سنگ ملامت بر او زنند بر جای سنگ نیمه شبها دعا کند
امیر مومنان در روز سیزدهم ماه رمضان خطبه می خواندند، برای مردم صحبت می کردند و از جمله کسانی که در مسجد نشسته بودند دو فرزند بزرگوارشان امام حسن و امام حسین علیهما السلام بودند. یک مرتبه وسط صحبت خطاب می کنند به امام حسن، می فرمایند فرزندم حسن! چند روز از این ماه گذشته است؟ عرض می کند پدرجان! سیزده روز باز به امام حسین می فرماید: فرزندم! چند روز از این ماه مانده است؟ پدر جان ! هفده روز. آنگاه دستی به محاسن مبارکش می برد و می فرماید چیزی نمانده است که این محاسن به خون این سر خضاب بشود.
وقتی در مورد خطری که تهدیدش میکنه (بخاطر حجابش) سوال کرد، بهش گفتند میتونی تقیه کنی و بخاطر حفظ جانت و امنیتت حجابت رو برداری، هیچ اشکالی هم نداره گفت اگه بخاطر حجابم جونمو از دست بدم شهید حساب میشم، گفتند آره ، گفت حجابم رو بر نمیدارم ، و کیفشو برداشت و با لبخندی وارد شهر شد…
(یک دختر تازه مسلمان شده آمریکایی منبع مجله خبرنامه تحلیلی آمریکا).
مؤمنان همان كسانىاند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مىكنند 2 همانان كه نماز را به پا مىدارند و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند 3
چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم . پس از انتخاب شیرینی ، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدوداً ۵۰ ساله به نظر می رسید با موهای جوگندمی، ظاهری آراسته، صورتی تراشیده و به قول دوستان "فاقد نشانه های مذهبی!القصه… هنگام توزین شیرینی ها ، اتفاقی افتاد عجیب غریب ! . . اتفاقی که سالهاست شاهدش نبودم حداقل در تهران مدتها بود که چنین چیزی را ندیده بودم . آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد. یعنی در واقع وزن خالص شیرینی ها(NET WEIGHT) را به دست آورد . سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کرد و خطاب به من گفت: 5000 تومان قیمت شیرینی به اضافه 200 تومان پول جعبه می شود به عبارت5200 تومان نمی دانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان، جعبه را هم به قیمت شیرینی به خلق الله می فروشند و اصلاً راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید در ذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف و در این شهر به غایت نامعمول و نامعقول ! رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم :چرا این کار را کردید؟!! ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید ، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم. سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. """"""ویل للمطففین…""" و بعد اضافه کرد :وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی! امان از کم فروشی! پرسیدم :یعنی هیچ وقت وسوسه نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را…. حرفم را قطع می کند :چرا ! خیلی وقتها هوس می کنم. ولی این را که می بینم…” و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو. چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه : امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی!چیزی درونم گُر می گیرد...