عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
آری ، یکی را دوست میدارم ، آن را احساس کردم در قلبم … سلام مهربانم هر جای دنیا که باشی ، حتی اگر آن سوی دنیا باشی ، مهم بودنت در این دنیاست! امروز صبح کتابی در دست داشتم و قدم می ردم اما طبق معمول جز تو به هیچ چیز نمی توانستم فکر کنم. ای کاش می توانستم اخبار خوشایندتری داشته باشم. روز و شب در رنج و عذابم. صبح رفتن من به ایتالیا مطرح شده است اما مطمئنم اگر از تو مدت طولانی دور باشم هرگز بهبود نخواهم یافت. در عین حال با تمام سرسپردگی ام به تو نمی توانم خودم را راضی کنم که به تو قولی بدهم... حرفهایم را به تو می گویم به تو که عاشقی مثل من. و اینبار گریزی برای لحظه های منتقم به خود , یک پرواز رویایی ,رسیدن به اوج آسمان بی کسی , در تنهایی آزار دهنده پروانه های زندگی , شمعی بودم چشم در راه پایان خود سوختم تا تاریکی را باور نکنم , اما چه سود ار این رهایی ... سرچشمه های احساس خشکید از قحطی آسمان تنها یی ام ؛ شعله های فروزان زندگی , آرام آرام در بهت این نگاه همیشه بیدار , خاموش گردید از فرار کسی می نویسم که هر جا نگریست, تنهایی بود و تنهایی ... نه برای تسکین نداشته های بی رنگ خود , نه برای بهتر بودن این ثانیه های زود بی وفا ... از دردی مینویسم که سال های اوج زندگی را با این پیکر آسوده به تلخی ساخت و آزرده کسی را از سکوتی که تا توانست روی نگاهم نشست که پر بود از فریاد ... از حسرتی که تا خواست در تپش های زجر آور زندگی رخنه کرد و آخر به پایان بی کسی های تنهایی من لبخند زد ... ساعت مهلت او ایستاد و زمان در تبلور احساس پرندگان در بند , به فراموشی سپرده شد همه به امتداد حضوری می رسیدند و من در انتهای خود بدون آنکه احساس شوم , گریختم شاید ... شاید کسی مرا دیده باشد , شاید ... از فرط فریب این ماندن و بودن , میروم نه از درد تنهایی که احساسی در خور من نبود اینچنین ... چقدر تنهایی , چه اندازه بی کسی ... ظرف من لبریز اندوه شده است و توان نیست که دیگر بتوانم باشم ... يك نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام
شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نيلوفر صدا كردم. مهربانم چقدر دلم برايت تنگ شده سکوت نیمه شب مرا به فکر کردن وا میدارد.بی خوابی و نیاز به شنیدن چگونه فراموشت کنم تقدیم به کسی که با شکوفه های بهار آمد من تو را به کسي هديه مي دهم که از من عاشق تر باشد و از من براي تو مهربان تر. هرگاه مضطرب وغمگین هستی به دستی نیاز داری مهربانم دوست داشتم در اولين قطرات اشکم درک می کردی آنچه در وجودم نامه های بی جوابی می نویسم جوهر آن خون دل *** صد دلم میسوزد از آن راندنم از کوی دل به نام لحظه های شيرينی که در کنارت گذشت... خسته و کوفته بسوی بستر خود ميشتابم تا مگر از رنج سفر که تنم را فرسوده است بياسايم .اما در بستر خواب روز تازه ای در سفر من آغاز ميشود زيرا نوبت تلاش روح ما فرا ميرسد . هنری فون کلایست،شاعرونمایشنامه نویس المانی این نامه را به ادولفین هنریت فگل،نوشته است.ادولفین دچار بیماری لاعلاجی شده بود. دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم امروز ، چرکنویس ِ یکی از نامه های قدیمی را پیدا کردم! بانو،بانوی بخشنده ی بی نیاز من!این قناعت تو دل مرا عجب می شکند... هر جای دنیا که باشی ، حتی اگر آن سوی دنیا باشی ، مهم بودنت در این دنیاست! براي تو مي نويسم که بودنت بهار و نبودنت خزاني سرد است به دلم مانده که یک بار از سوی تو محبت ببینم سلام ای شوق دیداری که هر لحظه به غارت میبری دل را این آخرین نامه ای است که از خون دلم سرچشمه گرفته و آرزوهایم را در خود منعکس نموده است این نامه را می نویسم شاید که دل همچون سنگ خارای تو ذره ای به رحم آید و شاید با خواندن این نامه ذره ای از عهد وفای دیرینه ات در وجود تو جای گیرد . شاید به یاد آری آن جملات فریبنده را که خیال می کردم از قلب و جانت سرچشمه گرفته است آیا آن وعده های دیرینه ات را به یاد می آوری ؟ آیا به یاد می آوری که روز را بی نام تو به شب نمی رساندم ... |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |