عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست 

[ یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گرچه هرلحظه زبيداد تو خونين جگرم
هم بجان توكه ازجان بتو مشتاق ترم

غمي خواهم كه غمخوارم تو باشي
دلي خواهم كه دل آزارم تو باشي

گر هيچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نيست بگو راست بگو

غير از غم عشق تو ندارم , غم ديگر
شادم كه جز اين نيست مرا همدم ديگر

دل كه آشفته روي تو نباشد دل نيست
آنكه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شبيه قطره باران که آهن را نمي فهمد
دلم فرق رفيق و فرق دشمن را نمي فهمد
نگاهي شيشه اي دارم به سنگ مردمک هايت
الفباي دلت معناي نشکن را نمي فهمد

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

فرشته مهربون از آسمون اومد پایین و گفت:

ازین دنیا چی می خوای تا برات برآورده کنم !

گفتم: اونی که داره این اس ام اس رو می خونه

گفت: نگفتم که تمومه دنیا رو !

.

.

.

با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را . . . 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست 

[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا... 

[ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌ 
آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌
افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:
ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،
امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار
آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟
امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌
سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌
کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌
با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌
چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار
همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌
امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌
آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

[ شنبه 10 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدمها
کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدمها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها 

[ شنبه 10 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم / خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم

سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم

.

.

.

همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . . 


ادامه مطلب
[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرامو روشنی 
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز 
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست
غمدیده ترین عابر این خاک منم من
جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست
در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا
مانند کویری که در آن قافله ای نیست
می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس
در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست
شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد 
هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ... 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بی‌گناهم! نیستم
با یک تلنگر می‌شود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانه‌ام، آن‌قدر محکم نیستم
خواندی غزل‌های مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمی‌دانم خودم، هم عاشقم هم نیستم 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

همیشه در ریاضیات ضعیف بودم

سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه ی تو ، شد فقط من . . .

.

.

.

با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی ! 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

حلالت میکنم اما هنوزم از تو دلگیرم
تو میخندی و من آروم تو دست گریه میمیرم
حلالت میکنم اما نباید از خودم رد شم
تو گم میشی و من اینجا .. تو رو با گریه می بخشم
تقاصه آرزوهامو کجای قصه پس دادی؟
که از اوج پریدن ها به خاک گریه افتادی
کجای قصه پرواز چراغ راه رو گم کردم؟
که باید اینهمه تنها به سوی خونه برگردم
حلالت میکنم اما به دیروز تو زنجیرم
تو رو گم میکنم وقتی تو دست گریه میمیرم
حلالت میکنم اما نمیتونم که برگردم...
تمومه آرزوهامو تو دنیای تو گم کردم
من از روزایی میترسم که پشت مرز تقدیرن
از اینکه حتی فرداهام تو دستای تو میمیرن 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هر چند از این دوری و چشمان قشنگت گله داریم
تا لحظه ی خوبی که بیایی، من و دل حوصله داریم
گفتی من و تو، قسمت یک پنجره باشیم قبول است
هر چند به اندازه ی پرواز و قفس، فاصله داریم
یادت که نرفته است عزیزم، اگر درد سری هست
از خنده ی آن روز، از آن کوچه، از آن یک بله داریم
دیگر همه را گردن این قسمت و تـقدیر نینداز
تـقدیر کدام است؟ ببین، ما خودمان مسئله داریم!
عیب از خودمان نیست؟ که تا پای قراری به میان است،
هی صحبت کمبود زمان می شود و مشغله داریم؟ 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چراغارو خاموش کن هوا هوای درده
دوست ندارم ببینی چشمی‌که گریه کرده
چراغارو خاموش کن سرگرم گریه باشم
می‌خوام به روم نیارم باید ازت جدا شم
فکر نبودن تو دنیامو می‌سوزونه
چراغارو خاموش کن چشم و چراغ خونه
یه خورده آرومم کن نشون نده که سردی
حالا وقته دروغه بگو که بر‌میگردی
از شرم اشکای من رفتی چرا یه گوشه
ازم خجالت نکش چراغا که خاموشه
اگه دلت هنوزم باهام یکم رفیقه
یه خورده دیرتر برو فقط یه چند دقیقه 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هر شعر
گریز از یک گناه بود

هر فریاد
گریز از یک درد

و هر عشق
گریز از یک تنهایی عمیق

افسوس که تو
هیچ گریزگاهی نداشتی ..!! 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

20 نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند…

لب نمیزنی…

ولی دوست داری تره ای رو بخوری که “اون” هیچوقت واست خرد نمیکنه!!

.

.

.

من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم ! 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
 با یه عکس و چند تا نامه پر نمی‌شه جای خالی
میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
 وقت اومدن تموم ثانیه‌ها رو جواب کن
یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن
 تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن
چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم
 ضرب تو ضربه‌ی ساعت زنده می‌شم و می‌میرم
قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم
من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم 

[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من به اندازه‌ی تقدیر توام .. که به دست روشنت دل بسته
 آسمون دل گرفته با منه .. گریه انگار که به من پیوسته
حس خوب داشتنت همرامه .. این به من گرمی بودن میده
 من به این دلهره عادت دارم .. این تویی داره امونم میده
تو تموم عاشقانه‌ی منی .. که به هر جهت پر از احساسی
 تو با دستای قشنگت داری .. پل رویا رو برام میسازی
من بدون تو یعنی یک مرداب .. می‌رسم به تیرگی یک خواب
بگو این تاریکی‌ها با ما نیست .. در میاد از پشت ابرا مهتاب

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من و این درد آشنای همیم
مرهم زخم هم,دوای همیم
پیچک وشاخ سبز احساسیم
که در این باغ ازبرای همیم
سخن از ترک گفتن آسان نیست
مبتلای هم و بلای همیم
در قفس گر چه عمر می گذرد
بلبل طبع با صفای همیم
هر غزل خنجری است بردل خون
درد زخمان بی شفای همیم
من و و ترس از خیال بی تو شدن
در تظاهر که دل رضای همیم
صحبت از رفتن و آمد و دیدم
هر یکی زودتر فدای همیم
صحبت از رفتن و آمد و دیدم 

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
بدیدار اجلل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
باقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی

 

[ شنبه 3 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هیچ دانی نازنینم می توانی / راحت اسرار سعادت را بدانی

رمز خوشبختی انسان نسیت جز این / مهربانی ، مهربانی ، مهربانی . . .

.

.

.

هیچ ثروتی بالاتر از مهربانی نیست ، یادت باشه تو خیلی ثروتمندی

یه خورده از ثروتت رو هم به ما بدی چی میشه آخه !؟ 


ادامه مطلب
[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوش‌داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
این‌همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا
شاعر: شهریار 

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خواب و خیال نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت 

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیرآشنایی
همه شب نهاده‌ام سر، چوسگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه‌ی گدایی
مژه‌ها و چشم یارم به نظرچنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه روهمیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی
به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهدریایی
در دیر می‌زدم من، که یکی زدر در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که توهم از آن مایی

[ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد


[ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بی ” تــو “ کنار این خاطره ها نشستن دل می خواهد…
که من ندارم….باور کن !

.

.

.

تکرار شو شاید ما سهم هم باشیم
شاید به جرم عشق ما متهم باشیم
باز در حضور تو آشفته خویشم
در سفره عشقت درویش درویشم. . .


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آینه پرسیدچرادیرکرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدم و گفتم اوفقط اسیر من است
تنهادقیقه ای تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد شده است
شاید قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آینه وگفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگو
گفت خوابی سالها دیر کرده است
در آینه به خود نگاه می کنم آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
گفت آینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است. 

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 28 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 987
بازدید دیروز : 6171
بازدید هفته : 7158
بازدید ماه : 27467
بازدید کل : 422567
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس