عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
گویند: جمعى در مسجد بودند و از قحطى كه براى مردم پيش آمده بود صحبت مى كردند. سرانجام خودبينى امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: يكى از فرزندان مرحوم آخوند ملا محمّد كاظم خراسانى بنام حاج ميرزا محمّد معروف به ((آقازاده )) مقيم مشهد بود و عالمى بسيار متعيّن و متنفّذ بود. مرحوم آقازاده كه در رتق و فتق امور وارد بود، نوكران متعدّدى داشت و هر كدام براى انجام كارى تعيين شده بودند. يكى از نوكرانش مردى بود به نام حاج على اكبر كه از همه مشتى تر بود و غالبا سلاح كمرى در زير لباس داشت و محافظ آقا بود. اين حاج على اكبر، براى من كه حسينعلى راشد فرزند مرحوم ملا عبّاس تربتى هستم ، چنين نقل كرد: عبدالرحمان بن حجاج گوید: امام صادق (ع) فرمود: محمد بن منكدر مىگفت: فكر نمىكردم كه على بن الحسین (امام سجاد) جانشینى بگذارد كه در فضیلت مثل خودش باشد تا محمد بن على (امام باقر) را دیدم، خواستم او را موعظه كنم، او مرا موعظه كرد. روزى بهلول از مجلس درس ابوحنيفه گذر مى كرد او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه ابوحنيفه مى گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى ميگويد كه من آنها را نمى پسندم اول آنكه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتيكه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است بواسطه آتش * عذاب شود دوم آنكه خدا را نمى توان ديد و حال اينكه خداوند موجود است و چيزيكه هستى و وجود داشت چگونه ممكن است ديده نشود سوم آنكه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتيكه اعمال بندگان بموجب شواهد از جانب خداست نه از ناحيه بندگان بهلول همينكه اين كلمات را شنيد كلوخى برداشت و بسوى ابوحنيفه پرت كرده و گريخت اتفاقا كلوخ بر پيشانى ابوحنيفه رسيد و پيشانيش را كوفته و آزرده نمود ابوحنيفه و شاگردانش از عقب امام خمينى و اهمّيت نماز نـادانـي فـرعـون
سال نهم هجرت ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مدينه بود. مردم گروه گروه به مدينه مى آمدند و در محضر آن حضرت مسلمان مى شدند. از جمله گروهى از طايفه ((ثقيف ))، ساكن طائف آمدند. پس از گفتگو، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها فرمود: ((يكى از دستورهاى اسلام نماز است و بايد نماز بخوانيد.)) قافله چندين ساعت راه رفته بود . آثار خستگی در سواران و در مركبها - اهتمام على عليه السّلام به نمازاول وقت عده اي از اهل يمن به رسول خدا(ص) وارد شدند. آن ها چهره هايي گشاده و بشاش داشتند،رسول خدا هم فرمود: حضرت صادق آل محمّد به نقل از پدر بزرگوارش امام محمّد باقر صلوات اللّه عليهم حكايت كند: حضرت باقر علیه السلام فرمود: مردى یهودى وارد شد بر رسولخدا (ص ) و پيامبر اكرم صلي اللّه عليه و آله به يكي از خانه هاي خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود. جريربن عبداللّه در اين هنگام وارد شد اما جايي براي نشستن نيافت و در نزديكي در نشست. امام جعفر صادق صلوات الله علیه حكایت میفرماید: در مدینه مرد دلقكى بود كه با رفتار خود مردم را مى خندانید، ولى خودش مى گفت : روزى ابلیس بر حضرت عیسى مسیح ظاهر شد، و به او گفت : مگر تو نمى گوئى هیچ چیزى به انسان نمى رسد مگر اینكه خداوند آن را برایش مقدر كرده باشد. امام دوستي داشت که هميشه با ايشان بود و او جدا نميشد.روزي در بازار کفاش ها همراه حضرت مي رفت و به دنبالشان خدمتکار او ميآمد که سندي(جايي در هند) بود. یكى از یاران رسول خدا (ص) فقیر شد. زمانیکه نمرود ملعون،آن آتش مشهور را برای حضرت ابراهیم (ع) افروخت ، غلامی از دربار وی متهم به دزدیدن گوهری گردید . خواستند که وی را قبل از حضرت ابراهیم در آتش بیاندازند .غلام هر چه جزع کرد و به بت ها متوسل شد فایده ای ندید تا آنکه از سوز جگر گفت :یا الله .خداوند خطاب به جبرئیل نمود که : دریاب بنده ی مارا.جبرئیل عرض کرد:خدایا میدانی که کافر است.خداوند فرمود:هر چند کافر است.ولیکن چون مارا به نام خداوند می خواند،از کرم ما نمی سزد که به فریادش نرسیم.... در بصره امیری بود و روزی در باغ خود چشمش به زن باغبان افتاد و آن زن بسیار با عفت و پاکدامن بود. وصیت ناصواب یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : همينكه رسول اكرم و اصحاب و ياران از مركبها فرود آمدند ، و بارها را بر زمين نهادند ، تصميم جمعيت براين شد كه برای غذا گوسفندی را ذبح و آماده كنند . ابوبصير از ارادتمندان خاص امام باقر عليه السلام بود و از هر دو چشم نابينا شده بود. مى گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم :شما فرزندان پيامبر خدا هستيد؟فرمود: آرى .ابوبصير: پيامبر خدا وارث همه انبيا بود. آيا هر چه آنها مى دانستند پيغمبر هم مى دانست ؟امام : آرى .ابوبصير: آيا شما مى توانيد مرده را زنده كنيد و كور و بيمار مبتلا به پيسى را شفا دهيد و از آنچه مردم مى خورند و در خانه هايشان ذخيره مى كنند خبر دهيد؟امام : آرى ، با اجازه خداوند.در اين موقع حضرت به من فرمود: نزديك بيا! نزديك رفتم ، به محض اين كه دست مباركش را بر صورت و چشمم كشيد، بيابان ، كوه ، آسمان و زمين را به خوبى ديدم .سپس فرمود:آيا دوست دارى همين گونه بينا باشى تا نظير ساير مردم در قيامت به حساب و كتاب الهى كشيده شوى و يا مانند اول كور باشى و به طور آسان وارد بهشت گردى ؟عرض كردم :مايلم به حال اول برگردم .آنگاه امام عليه السلام دست مباركش را بر چشمم كشيد، دوباره نابينا شدم .مردی از سفر حج برگشته ، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق تعريف میكرد ، مردی با پسرش، به عنوان میهمان، بر علی - عليهالسلام - وارد شدند. علی(ع) با اكرام و احترام بسيار آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروی آنها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا، قنبر غلام معروف علی(ع)، حولهای و طشتی و ابريقی برای شستن دست آورد. علی (ع) آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست میهمان را بشويد. میهمان خود را عقب كشيد و گفت: "مگر چنين چيزی ممكن است كه من دست هايم را بگيرم و شما بشویيد." علی(ع) فرمود: برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نيست، می خواهد عهده دار خدمت تو بشود، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا می خواهی مانع كارثوابی بشوی؟" باز هم آن مرد امتناع كرد. آخر علی(ع) او را قسم داد كه: "من می خواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم، مانع كار من مشو." میهمان با حالت شرمندگی حاضر شد. علی فرمود: "خواهش می کنم دست خود را درست و كامل بشويی، همان طوری كه اگر قنبر می خواست دستت را بشويد می شستی، خجالت و تعارف را كنار بگذار." همين كه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد بن حنفيه گفت: "دست پسر را تو بشوی. من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوی. اگر پدر اين پسر در اينجا نمی بود و تنها خود اين پسر میهمان ما بود من خودم دستش را می شستم، اما خداوند دوست دارد آنجا كه پدر و پسری هر دو حاضرند، بين آنها در احترامات فرق گذاشته شود." محمد به امر پدر برخاست و دست پسر میهمان را شست. مردی با اصرار بسيار از رسول اكرم يك جمله به عنوان اندرز خواست . ستاره شناس |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |