عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
در انتهای هر سفر قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست . بسم رب المهدي اينجا براي از تو نوشتن هوا كم است شیشه ای می شکند.... سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز / نقش مستوری من نقش بر آب است هنوز (آیت الله مکارم شیرازی) ای یکتای یگانه، دست قدرت تو را همتایی نیست و توانایی ات را مانعی در نمی گیرد. اگر تو خوارم بخواهی و زیان مندم گردانی، جز تو کسی را یارای نجاتم نیست و اگر در نکویی ات غرقم سازی، کس نتواند که خوارم کند و به ذلتم بنشاند که تو بر هر امری توانایی و مقتدر بر همه بندگان. چه بسیار لحظه ها که جرقه ای از نورْ دلم را روشن کرد و مرا به سوی توبه کشاند و سوگند خوردم که در بیراهه پامگذارم و به خطا دست نیالایم و باز چه بسیار توبه ها که شکستم و از یاد بردم. خدایا، بزرگا، ای یکتا وجودِ بی انتها، به ناتوانی و عجزم بنگر و به همه امیدی که در دل به تو بسته ام. توبه شکستنم، نه از سر عصیان و دشمنی، که از سر خطا و نسیان است. بارها عزم بر خوب بودن کرده ام و آن را از یاد برده ام و تو ای بزرگ ترین، تنها یاری دهنده ای؛ پس یاری ام ده تا هر لحظه و در هر کار به یاد تو باشم. ای مهربان، دلم را در همه لحظات به یاد خود روشن کن تا لحظه لحظه به تو نزدیک تر شوم و از خطا و کردار ناشایست دور باشم. پشت این پنجره جز هیچ بزرگ،هیچی نیست. “حسین پناهی” کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود (شاملو)
خدايا! آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم منو حالا نوازش کن .... که این فرصت نره از دست :: شب آرامی بود ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی تو که آتشکده ی عشق و محبت بودی چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را که خود از رقت آن بی خود و بی هوش شدی تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش چه شنفتی و زبان بستی و خود گوش شدی خلق را گر چه وفا نیست ولیکن گل من نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از توست تو هم آمیخته با خون سیاوش شده ای ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی چنگی معبد گردون شوی ای رشک ملک که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد که تو اش شیفته ی زلف و بنا گوش شدی باز در خواب شب دوش تو را می دیدم وای بر من که تو ام خواب شب شب دوش شدی ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت به چه گنجینه ی اسرار که سر پوش شدی ای سرشک این همه لبریز شدن ان تو نیست آتشی بود در این سینه که در جوش شدی
شهریارا به جگر نیش زند خستگی ام که چرا دور از آن چشمه ی پر نوش شدی می اندیشم و ذوب می شوم در شرمِ خویش و در حقارتِ بزرگم.
نيا گل نرگس، جهان كه جای تو نيست
نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا
کسی برای شهادت به کربلای تو نیست بین موندن و نموندن راه دور کردی آغاز من رو دیدی رفتی عزیزم خدانگهدار بین و گفتن و نگفتن سکوتت شده فریاد حالا گریونی یا که دوباره کردی پرواز لحظه های بی تو بودن چه جوری گذشت بی آواز حالا بهترین ببین که حرفای من شده دل آزار غم رفتنت تو ذهنه از همه کس شدم بیزار لحظه ها یکی یکی گذشتن عزیزم خدانگهدار
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... خیلی حیف شد عشق خوبم چرا پیش من نموندی چقدر خنده داره چقدر خنده داره چقدر خنده داره چقدر خنده داره عشق پرواز بلندی است مرا پر بدهید من که گفتم این بهار افسردنی است من که گفتم این پرستو مردنی است عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار هم شکست و هم شکستم داد دل تحقیر می شدم که تو قدّ جهان شدی ... با روح بغض کرده ی من مهربان شدی ... سرما گرفته بود دو دست مرا که تو ... در این دو قطب یخزده آتشفشان شدی ... روح مرا سکون غریبی گرفته بود ... دریا شدی و باد شدی، بادبان شدی ... تسخیر کرده بود مرا دست های خاک ... تو آمدی و بال مرا آسمان شدی ... چیزی نداشتم همه از دست رفته بود ... اما برای من تو زمین و زمان شدی ... پس من تمام وسعت خود را دعا شدم ... شاید تو مستجاب شوی، ناگهان شدی ... ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید توشب رو ازمن گرفتی تومن رو دادی به خورشید اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی برای من که غریبم تو رفیق جون پناهی ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته رگ خشک بوده ی من از تن تو خون گرفته اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم وقتی شب شب سحربود توی کوچه های وحشت وقتی همسایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت وقتی هر ثانیه شب تپش هراس من بود وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود تو با دست مهربونی به تنم مرحم کشیدی برام از روشنی گفتی حلقه شب رو دریدی گفتي مي خوام بهت بگم همين روزا مسافرم
صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 21 صفحه بعد |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |